ما سه تا دوست صمیمی ایم . اون دوتا دختر دایی دختر عمه ان
یکیشون ی ماه پیش برگشت گفتش دارم عقد میکنم و …
من اولش خیلی ناراحت شدم چپن ما ب حدی صمیمی بودیم ک همههه چیو برا هم تعریف میکردیم ولی دوستم چند ماه بود با پسره حرف میزد و میومدن خواستگاری حتی ی کلمه ام نگفت
نگفتم ازش ناراحتم گفتم گناه داره حالا بزنم تو ذوقش و …
گفتم حالا عکس اقا دامادو بفرس ببینم
فرستاد بعد پاک کرد😐😐😐😐🥴🥴
حالا فکر کنم ۲۴ ام اینجورا عقدشه
دیشب ک زنگ زده بودم بهش گفتم فلانی حداقل دوهفته قبل عقدت بگو بریم لباسی چیزی بخریم دوباره نذاری دم اخری بگیااا
گفتش قراره خانوادگی بگیریم اونم محضری حالا اگه اجازه دادن ک دعوتت میکنم😐😐😐😐😐😐😐بچه ها تنها دوستی ک داره منم هیچچچچ دوست دیگه ای نداره مگه ی نفر ب کجا میخوره ک ارزش و احترام قائل نمیشه
اخه ما خیلییی باهم خوب بودیم
اگه دعوت کرد حق دارم نرم؟