بنظرتون ب روی مادرشوهرم بیارم

به نظرم چون تو هم در مقابل نرفتی ، دیگه نیاز نیست گله کنی اگه اون چیزی گفت که نیومدی و فلان اون وقت بگو 

باور کن بقیه جاری هات تو اون مهمونی گفتن خوش ب حال فلانی ک نیست .

تو فقط رو رابطه خودت و شوهرت تمرکز کن و سعی کن هرروز بهترش کنی 

نه بنظر من نباید ناراحت بشی

خودت میگی سالی یکبار میرم

اگر گلگی کنه دفعه دیگه دعوتت میکنه

اون دعوت کنه توام باید دعوت کنی و روابط بیشتر میشه

من باشم اصلن اصلن مستقیم و تنها باهاش همکلامم نمیشم

میشه منم راهنمایی کنین .

منم مادرشوهرم خیلی اذیتم کرد از هر فرصتی استفاده کرد که بهم تهمت بزنه .مثلا میرفتم بیرون زنگ میزد به شوهرم که زنت کجا رفته با کی رفته حتما یه کاری میکنه و از اینجور چیزا شوهر منم حساسه و یکم بدبینه .باور میکرد با من دعوا میکرد .یا خیلی چیزای دیگه .

دفعه اخری که بهم تهمت زد و زنگ به شوهرم زد منم هرچی از دهنم  در اومد بهش گفتم و دعوای بدی کردیم و من دو ماه رفتم خونه پدرم قهر .بچه هامم نبردم ..

بعد شوهرم خیلی پشیمون بود و گریه میکرد.و یه جای دیگه خونه اجاره کرد و بدون اینکه من برم وسایلو جمع کنم خودش همه وسایلو اورد تو خونه جدید .تا من برگشتم .

حالا مادرشوهرم طبقه همکف هست و طبقه ۲ و ۳ مال خودمون بود که خالی مونده.

ولی من دلم برای خونم خیلی تنگ میشه گریه میکنم عادت داشتم به خونه خودم .

از اونطرفم خانواده م میگن به هیچ وجه نباید اجازه بدی اونا بیان پیشت نه خودت باید بری ..

نمیدونم چیکار کنم جای من بودین چیکار میکردین؟

برمیگشتین تو اون خونه که البته همش اذیت و دعوا باشه یا مستاجر میموندین

ارامش داشتن از همه چی مهمتره من دوست ندارم با خانواده ی شوهرم تو یک شهر باشم برای همیشه ازشون دور باش رفت  وامدت رو هم زیاد نکن

میدونی فقط از اینکه تو خونه ی خودم نیستم خیلی عذاب میکشم .دو تا خونه دارم و باید مستاجر باشم .

روزی هزار بار میگم خدا لعنتشون کنه .

می دونی چیکار کن اگه مطمئنی دعوتت کردن و مادر شوهرت نگفته به شما  وقتی طرف دیدی مثلا کسیش فوت شده یا عروسی بوده بهش تسلیت یا تبریک بگو و بهش بگو اطلاع نداشتم و بهم نگفتن و الا حتما میومدم حضوری برای عرض ادب اون وقت اون آدم می فهمه که به شما نگفتن و تو بد نمیشی

خب چرا شوهرت خونه رو نمی‌فروشه جای دیگه بخره؟ اصلا با مادر شوهرت تو یه خیابون هم زندگی نکن نزدیکش باشه همش زیر ذره بین اونی شاید دلت نخواد خانوداه شوهرت بدونن وقتی از در بیرون میری کجا میری 

منم یه بار مهمونی بودیم داشتم غذا می‌میخوردم ناخواسته خورشت رو برداشت ک ببره جمع کن داد زدم بده من هنوز غذا نخوردم چون بچه کوچیک داشتم دیر شام خوردم اونم سریع گذاشتش سر جاش🤣🤣🤣

برو خونه خودت ولی حدتعیین کن. میفهممت منم همین بلاسرم اومد

حقیقتا استرس گرفتم این چه حیوان رذلی هست،سقد بشه ان شالله،تخم حروم