هنوز که بهش فکر میکنم دلم آتیش میگیره براش. یه پسر خوشگل چشم سبز جذاب هم محله ایمون بود به اسم صبحان ولی خدابیامرز یکم شیطون بود با بزرگ تر از خودش میگشت ما تو استانمون یه آبشار بزرگ داریم که مردم میرن تفریح میکنن ولی شنا کردن توش ممنوعه چون چندین نفر و غرق کرده . صبحان یه شب میاد با رفیقاش میره اونجا تفریح کنن یکم آب شنگولی میخورن صبحان یکم از حالت خودش خارج میشه به رفیقاش میگه میخوام شیرجه بزنم تو آب ازم فیلم بگیرین.میره رو یه سنگ بزرگ رفیقشم داره فیلم میگیره وقتی شیرجه زد نمیدونم زیر آب سرش به چی میخوره و بیهوش میشه و با جریان آب میره و دیگه بیرون نمیاد. تمام نیروهای امدادگر و غواص های ماهر زیر ابو میگشتن که پیداش کنن هیچ اثری ازش نبود یک هفته تمام پیدا نشد ما یه رسم داریم مادر کسی که غرق شده میره کنار آب سینه اشو داخل آب میزاره که آب جنازه رو پس بده بیچاره باباش ساعت ها کنار آب مینشست و گریه میکرد .مادرش اینکارو کرد دو روز بعد پیکر بی جانش توی یه روستای دور افتاده روی آب میاد و پیداش کردن🥺
بچه ها نمیدونین چقدر من ناراحت شدم دارم اینو تایپ میکنم موهای تنم سیخ شده آخه خیلی جوون بود هنوز وقتی جایی میریم آب یا آبشار هست یادش میوفتم😔