2777
2789

من رابطه خوبی با خانواده شوهرم ندارم داستانش طولانیه خیلی از دستشون تا به حال تو این ده سال زندگی عذاب کشیدم اهل دروغ و غیبت و تهمتن تا به حال کلی بهم تهمت زدن و منو به خاطر گناه نکرده محاکمه و من هر بار بخشیدم و نتونستم قطع ارتباط کنم دل نیومد دل پدر مادر بشکنم اما دل خودم بدجور شکستس از بچگی مامانم همیشه میگف کپ باباتی و با بابامم رابطه خوبی نداشت و اخلاقاشو دوست نداشت همیشه حس دوست نداشته شدن داشتم تو مدرسه هیچوقت تا بزرگسالی دوست صمیمی نداشتم همیشه به همه بیگاری میدادم تا اینکه ازدواج کردم یه دختر احساساتی که یه شوهر بی احساس گیرش اومد که هیچ مهری نداشت و از بچگی با کتک بزرگ شده بود و حس میکردم احساساتش کشته شده و خانواده شوهری قدر نشناس و بی محبت که از عذابت لذت میبرن و همیشه اذیت و ازارم کردن هر چی خوبی کردم ندیدن پسرشون دوست نداشت باهاشون رفت و امد کنه همیشه تو قهر و قهر کشی بود اشتیشون میدادم اما تهش بده من بودم و میگفتن زیر سر زناتونه خواهر شوهر بزرگم خیلی رو شوهرم تسلط داره چند وقت پیش که رفته بود سفر کاری و من به خاطر مدرسه پسرم باهاش نرفتم و خواهر شوهر بزرگم توی اون شهر ساکنه و با هم در ارتباط بودن از وقتی برگشته حس میکنم خیلی سرد و خشن شده و با کوچیک ترین چیزی هر چی به دهنش میاد میگه و دوست نداشتنو از چشاش میخونم حالم بده چند باری از بدگویی که خواهرشو مامانش راجبم کردن از دهنش پرید ..اما امشب به خاطر کانالم رفتم سر گوشیش چون اون مدیر بود و من ارتقا یافته و نمیتونستم از کانالم تغییرش بدم بعد یهو پیامش به خواهرشو دیدم کنجکاو شدم که چیه زدم روش دیدم یه کلیپه تبریک روز مادره  زیرش نوشته بود اره تازه فهمیدم که هیچی مثل مادر نمیشه و از این حرفا خواهرش همیشه میگه اول خانواده بد زن اما این میگف روم تاثییر نداره حرفاش اما نمیدونم چرا از دیدن این کلیپ انقدر دلم شکست قبلشم چند تا کلیپ طنز بود که اره زنا چه موجوداتی. عجیبین و نمیشه شناختشونو از این حرفا نمیدونم حساس شدم یا نه اما حس میکنم قلبم شکسته اخه مادرش با من رابطه خیلی بدی داره و از من بیزاره یه جورایی شدیم دو نقطه مقابل هم امابا این حال و با اینکه خواهر شوهر کوچکم تهمت و حرفای خیلی بدی بهم زده بودو هیچوقت نمیتونم ببخشمش و از دیدنش بیزارم.. روز مادر ..شوهرم هر چی بهش اصرار کرده بودن قبول نکرده بود بره همش میخوام دخالت نکنم اما بازم مثل همیشه راضیش کردم که بریم دلم نیومد دل یه مادر تو روز مادر بشکنه و فکر کنه طرف زنشه اما اما با تمام این حرفا از اینکه پیش خواهرش اعتراف کرده بود که اره هیچی مادر نمیشه و حرف های همیشگی اونو تایید کرده بود خیلی دلم شکست نمیدونم چرا حساس شدم یا چی اما خیلی دلم شکسته که هیچ پشت و پناه و کسی که از ته دل دوسم داشته باشه ندارم ..لطفا زخم زبون نزنید دلم خیلی گرفته

من یه ادم مهربونم که نمیتونه از مهربونی کردن دست بکشه که هیچ وقت هیچ کس مهربونیامو ندید و همیشه همه ازارم دادن پسرام عاشقمن اما 

من عشق پسرامو نمیخوام 

نمیخوام مثل مادر شوهرم همیشه با عروس رقابت کنم دوست دارم پسرم سرش به زندگیش باشه عشق پسرم به درد من نمیخوره

من یه شوهری میخواستم که دوسم داشته باشه اما هر چی بهش عشق میدم هیچ میل و اشتیاقی بهم نداره حالم بده مگه من از دنیا چی میخواستم یه ادم که جواب خوبیو با خوبی بده جواب محبت و با محبت انقدر سرد نباشه وقتی باهاش حرف میزنی مثل وحشیا جوابتو نده خانوادش همش ازم بدگویی میکنن و پشت سرم دروغ میسازن و هر سری با تهمتای جدیدشون سوپرایزمون میکنن میگه روم تاثییر نمیزاره ولی میزاره روز به روز سرد تر و سرد تر 

بهش گفتم میدونم هیچ عشقی بهم نداری اما نمیخواد همه جا جارش بزنی گف گوه خوردم پیام دادم دهنتو ببند بعدم گرف خوابید ..همیشه طوری باهام حرف میزنه انگار با پست ترین ادم زندگیش حرف میزنه ...خدا از ادمایی که اتیش میندازن تو زندگی بچه هاشون نگذره ..دلم فقط مرگ میخواد خستم خیلی خستم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792