نمیدونم چرا دیگه حس خوبی به اینستاگرام ندارم احساس می کنم دوست و آشنا و فامیل همش دارن چکم می کنن ببینن تو چه مرحله ایمخوشبختم یا نه.احساس میکنم بعضی هاشون منتطرن غم و ناراحتیم و ببینن و خوشحال بشن بعضی ها هم با دیدن خوشحالیم ناراحت میشن جوری که کاملا می فهمم.دلم می خواد دلیت اکانت کنم واسه همیشه ولی سخته عادت کردم سالهاست
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
از استوریم عکس صفحه گرفته بود، تو گوشیش داشت، بعد از مامانم میپرسید اینجا فلانی مژه کاشته یا مصنوعیه ...
یه بار یه استوری گذاشته بودم یه متن بود بعد یه بنده خدایی تو روم می خندید با خوشحالی که فلان مشکل برات پیش اومده استوری گذاشتی؟در حالی که من فقط از اون متن خوشم اومده بود بی هیچ دلیلی
چرا اتفاقا من می تونم قول بدم بهتون که خیلی مهمه واسشون نه فقط من کلا هر کسی.این و از کامنت های پر ا ...
به اون اتفاقات کلی واکنش نشون میدن چون خیلی از زندگی خودشون و اطرافیان و شرایطشون دوره و حواسشون رو پرت میکنه. مثلا یه بلاگر توی بلاروس براشون مهمتر به نظر میرسه تا همسایشون اما در واقع اینطور نیست. حقیقت اینه که درد همسایه ناخوادآگاه ناراحتشون میکنه اما درد اون بلاگر نه. و همین مایه تسلی خاطره. نمیدونم چطور توضیح بدم... به قول یه دوستی انگار برف و بوران شدید باشه و حس کنی جای تو گرمه.
فکر میکردم میتونم همه آدمها رو نجات بدم... تا اینکه متوجه شدم اونا دارن خودمم توی باتلاق غرق میکنن.