رفته بودم دستشویی.اونور حیاط.انگار یکی در رو هل میداد.فکر کردم داداشمه.با عصبانیت باز کردم بیفته تو.هیشکی نبود.
هول کردم .در رفتم .از راهرو و پله ها باید بالا میرفتم تا خونه.پله ها رو سه تا یکی پریدم بالا و تقریبا به شیمی رسیده بودم یه صدای خشن رگ داری داد زد بایست.به ترکی
یه چیزی وام رو کشید و کوبید وسط راهرو.از ترس نفسم بالا نیومد.به صدای کوبیده شدن من همه ریختن پایین.مامانم میگفت تو ما رو میکشی چته
فقط تونستم دمپایی هامو ببینم .من کفش در آورده بودم از پله رفته بودم بالا.چی منو به عقب کشید و ...
تصویرش واضح جلو چشممه .ولی همه گفتن خیال خودت بود.و ...با یه شربت بیخیال شدن