چه جالب
اتفاقا چند روز پیشم داشتم پرونده جنایی میخوندم که یه زنی روحش میاد پیش مادرش میگه شوهرم منو کشته و اون موقع پزشکی قانونی مثل الان نبوده میگه گردنمو شکسته بعد یه ماه قبرشو باز میکنن و پزشک میاد تایید میکنه
و خب روز مرگشم شوهرش زودتر حمومش کرده لباس تنش کرده و شال هم دور گردنش پیچیده بوده و نمیذاشته کسی نزدیکش بشه مادرش میخواسته شال رو برداره برای یادگاری شوهره عصبی میشه دعوا راه میندازه خارجیا دیدی چطور دفن میکنن واسه همین چیزای مشکوک و حرفی که مادره میزنه دادستان میگه برید نبش قبر کنید برام جالبه که روح میتونه به آدم آگاهی بده بعد شوهره اعتراف میکنه که چطور کشته و چرا کشته دقیقا همونجور که مادرزنش تعریف کرده بوده
دقیقا
روح که توی عالم برزخ میره،بسته به اعمالش میتونه از خدا اجازه بگیره که بیاد و حلالیت بطلبه یا بعضی واقعیت هارو فاش کنه
ما یه کابینت کار جوون داشتیم اوایل کارش بود،بنده خدا دزدی میکرد از وسایل ما
ما هیچی به روش نیاوردیم
این بنده خدا یه سال بعد تصادف کرد فوت کرد
یه هفته بعدش مامانم تو خواب دید که همین پسر توی باغ پشت خونمون یه کیسه پاره عین دوره گردا انداخته رو شونه اش و لباساشم کهنه و پاره پورست
گریه میکنه و میگه منو حلال کن این وسایلایی بود که از خونت بردم...حلالم کن چون تو از من ناراضی ای من اینجا پشت خونه تو گیر افتادم و دارن بهم عذاب میدن
تروخدا حلالم کن
مامانم بیدار شد حلالش کرد و از اون روز دیگه ندیدش
ببخشید دخالت می کنم ولی چرا تا اون زمان صبر کنی از آلان بخون
من یه مدتی نماز رو سرسری می گرفتم هر وقت بیرون بودم یا کار داشتم نمیخوندم. به نظر خودمم زندگیم خوب بود و مشکلی نداشت ولی الان چند روزه مرتب تر می خونم یه سری مشکلات لاینحلم حل شده.
هیچ وقت نگو از فلان زمان شروع می کنم. بگو از همی الان همین لحظه
