به مادری تعریف می کرد
پسرش شیشه میکشه میگفت یه 40 سالیش هست
بعد هم که کشید میاد سراغ ما و همه رو میزنه
و وسایل خونه رو میشکنه
با زبون خودش گفت
که اون روز میخواستم سم بریزم تو غذاش
تا بکشمش راحت بشه
خواهراش فهمیدن نذاشتن
میگفت یخلی از دستش زجر می کشم
همه بدنم کبود شد
دندونم شکونده
وخیلی چیزا رو دیگه
😔