ما یه معلم داشتیم دکترا داشت توی دانشگاه درس میداد
یه روز برامون یه خاطره تعریف کرد گفت روز زن بود و اولین سالگرد ازدواج منتظر بودم شوهرم از در بیاد تو ببینم چی برام خریده وقتی اومد بهش گفتم پس کادوی روز زن کو بهم گفت آهان کادوتو بیا بگیر ...میگه شوهرم اون موقع وکیل پر درآمدی هم بود دست کرد توی جیبش چند تا نقل که توی جیبش عرقی شده بود و آب شده بود رو سمت من گرفت گفت بگیر اینم کادوی روز زن...استادمون یه خانم باکمالات و فهمیده بود وقتی داشت تعریف میکرد میدیدم چقدر دلش شکسته و چشماش اشکی شده ...می گفت از اون روز تا الان که ده سال میگذره منتظر کسی نیستم برام کادو بگیره خودم برای خودم نوشابه باز میکنم
..
.
من برم پیام هایی که به شوهرم دادم رو پاک کنم تا صبح نبینه فردا از خجالت خودم در بیام