منم همینجوری بودم به شوهرم میگفتم نمیتونم جواب فحاشی هاتو ندم
نتیجشم میشد کتک های شدیدی که ازش میخوردم
با این اوصافی که داری ازش میگی هیچجوره نمیتونی زیر یه سقف باهاش زندگی کنی
سنت هم کمه و هر دوتون خام و بی تجربه هستین
زود تصمیم نگیر دوست من. خودتو بدبخت نکن
خواهر منم شرایط تورو داشت. تو دوران نامزدی شوهرش فکر میکرد مردانکی و غیرت به اینه که دم به دقیقه زنگ بزنه زنشو کنترل کنه و اگر دو دقیقه دیر جواب میداد میومد دم در خونمون و عربده کشی میکرد
تو همون دوران مامانم به خواهرم گفت وکیل برات میکیرم طلافتو بگیر این پسره به درد زندگی نمیخوره . ولی خواهرم مثل شما وابسته بود و بدیاشو نمیدید. گفت ازدواج کنیم خوب میشه
اما وقتی ازدواج کردن صد درجه بدتر شد و پسره به هیچ صراطی مستقیم نبود و خیلی غد و یک دنده و عصبی و بددهن و دهم بین بود
فکر کن خواهرم دختر جوون و خوشگل رو ول میکرد با دخترای هرزه میرفت شمال
آخراش به خواهرم میگفت طلاقتو بگیر برو نمیخوامت اما بازم خواهرم میگفت دوسش دارم
انقدر گفت طلاقتو بگیر که دیگه طلاق گرفت
بعد از پنج سال جدا شد و الان از اون موضوع هفت هشت سال میگذره اما روحیه و اعصاب خواهرم دیگه مثل قبل نشد و با اینکه دوباره ازدواج کرده و یه بچه کوچیک داره و خدا رو شکر شوهرش خوبه اما روحیه اش خرابه
تو این کارو با خودت نکن عزیزم
میدونم وابسته شدی و دل کندن سخته برات
اما دوست پسرت مثل دندون خراب میمونه درش بیاری بندازی دور خیلی به آرامش میرسی
سنی هم نداری موقعیت های خوب برات میاد
اما با این ازدواج کنی بدبخت میشی و اونوقت هر شب باید ازش کتک بخوری و بشینی آخر شب با گریه تاپیک بزنی که خیانت میکنه و کتکم میزنه و دهن بینه و غیره
دوست پسرت هم بچه است . ۲۴ سال سن خوبی برای ازدواج پسر نیست هنوز به بلوغ فکری و عقلی نرسیده و تو هر کاری کنی حرف تو کله اش نمیره و حرف حرفه خودشه
باور کن انگار که خواهرمی دارم اینا رو برات مینویسم و دلم میخواد بِکنی از اون رابطه ی سمی و خودتو نجات بدی