امروز عصر رفتم شیرینی فروشی محلمون که شیرینی بخرم که شیرینی فروشی معروفی هست و اسم در کرده خیلی شلوغ بود تقریبا چهارتا پله می خوره به مغازه من رسیدم دیدم یه خانوم سی و پنج ساله یه خانم خیلی مسن و می یاره از پله پایین به چه زوری چون خیلی پیر بود و براش سخت بود منم وایسادم تا اونا بیان پایین با خودم می گفتم باید این پیرزن شیرینیو انتخاب کنه خوب شما انتخاب کنین که اینم بشینه تو ماشین دیدم اون خانوم گفت مادرجان چرا چیزی نخریدین گفت نیم کیلو شیرینی خواستم ندادند
ایناهم می دند ولی پول نداشت خانمه یعنی اگه جوون بود دلم نمی سوخت می گفتم بره کار کنه و بخره اونو با ...
حالا واقعا شیرینی هم چیزی نیست که وقتی آدم پول نداره حتما مجبور باشه بخره.
دیروز یه پیرمردی رو سوار کردیم برسونیم. یعنی بیچاره شدیم از دستش. آخرش پولی هم بهش دادیم بلکه از ماشین پیاده بشه.
انسان بین ۱۷ تا ۲۲،۳ سالگی در ساده لوح ترین ورژن خودشه. فکر می کنه همه چیز رو میدونه، مرکز دانایی جهانه، می تونه دنیا رو تغییر بده و همه بزرگترهایی که شبیه اون فکر نمیکنن، احمق و کم هوشن؛ و هیچ ایده ای نداره از اینکه زمان قراره چقدر متواضع و فروتنش کنه در مورد دانایی و قدرتش.
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.