امروز صبح از خواب بیدار شده سنش ۹۰ سالش بود . رفته حمام بعدش رفته بازار قند و خرما خریده 😭😭😭😭💔💔💔💔💔 انگار میدونستم که میخواد فوت کنه . قبلش به مامانم زنگ زده کلی با مامانم صحبت کرده خیلی یهویی گفته اگه من مریض شدم منو ببرید خونه سالمندان بزارید شما به زحمت میوفتید از من مراقبت کنید در صورتی که حالش خیلی خوب بوده همینکه رفته بازار خرما و قند خریده تا رسیده جلو در خونه کلید بندازه سکته کرده افتاده تو این سرما و یخبندان جلوی در خونه همسایه ها دیدنش و آمبولانس خبر کردن 💔😭مادرجون روحت شاد . مادرجون الان اومدیم امشب خونت خوابیدیم ولی همه بیداریم داریم یواشکی اشک میریزیم خودت نیستی تو این سرما کجا رفتی؟ مادرجون کاش یه بار دیگه صداتو بشنوم هرموقع زنگ میزدی میگفتم الو میگفتی جان الو. همیشه التماسمون میکردی نرید بمونید پیشم یه شب دیگه ما میگفتیم هفته دیگه میایم ولی نمیدونستم اون آخرین خداحافظیه💔
مادرجون کاش برگردی به نامت زهرا هرسال ولادت حضرت زهرا رو برات خیمه میزنم جشن میگیرم 💔 مادرجون کاش کاش کاش 😭😭😭😭😭😭😭😭😭