یه چیزی چندسال از خانواده شوهر ناراحتتون کنه پیششون توجمع گلگی میکنید یانه

نمیدونم چرا حس میکنم گوش تلخ شدم اما واقعا سعی کردم بدون ایجادناراحتی بگم.‌‌..ازونور پدرشوهرحق بجانبم غیرمستقیم میگفت دیگه اپارتمانه مامهمون میاد اینا بچهاشلوغی میکنن مانمیتونیم مهمون بیرون کنیم اینا منم چیزی نگفتم ولی اگه همین اقا وجدان داشت میفهمید منظورمن این نیس بیرون کنن اینه که به نوهاشون بگن فقط این درارو محکم نبندیدن والا مهمونای دیگشون اصلا اینطوری نمیکنن اما مقاومت میکنن دربرابر این قضیه

خیلی سخته وخیلی هم افراد کمی هستن مث شماکه ادمو درک کنن بقیه انگ حساس بودن به ادم میزنن درحالیکه طبیعی ترین حق ادمه که یدفه همش صدای کوبوندن نیاد ادم واقعا سکته میکنه

حالا خود من باشم انقد تو رعایت حقوق دیگران حساسم ازونور افتادم 

نمیدونم شاید بخاطر سرکوب شدن ازجانب شوهرم وخانوادشه اینا هیچ وقت نفهمیدن من دشمنی باخواهرشوهرمو بچهاش ندارم همش گفتن خب بچس نمیتونیم بگیم نیان اما باورکن همه چی بهشون میگفتن الا اینکه بگن این درارو درست ببندین خیلی برام عجیبه بعضیا انگار وجدانشون درکارنیس من این چندساله خیلی ناراحتی عصبی سراین قضیه داشتم خیلی هم سرش باشوهرم دعوام شد خیلی هم تاوان دادم اما همین خواهرشوهرم این عادتشو ترک نکردکه نکرد بچهاشم یادنداد برام خیلی عجیبه این حجم ازبی فرهنگی

خیلی سخته خداروشکر نجات پیداکردی برای منم دعاکن...جالبش اینه همین خواهرشوهرمینا هم شرایط مشابه مارو دارن وازجانب همسایه ها اذیتن اما نمیدونم چرا دارن اینطوری میکنن

نزده ونمیزنه اگه گفته بود الان من مشکلم حل شده بود اما این میگه خواهرم هفته ای دوبارمیادنمیتونم بهش بگم نیا اما من حرفم اینه که فقط رعایت کنه این درارو درست ببنده نمیگم نیاد اما این زیربارنمیره بخاطرش هیچ وقت نمیبخشمش یااحتمالا سخت ببخشمش چون هیچ وقت پشتم نبوددرحالیکه منم اینجا ادمم وحقی دارم

امتحان کردم اما بقول شمادیگه نقطه ضعف دستشون اومده وواقعا بابیخیالی هم درست نمیشه خداکنه زودترفقط ازینجابریم همشونو دادم دست خدا

قربونت