بابام اومد کتاب دینیمو نگاه کنه،ببینه حجم امتحان چقده،یکم ازم درس بپرسه
واییی منم از شدت فشااار تو کتابام هرچی بگین نوشتم،از برنامه ی خودکشی تا آهنگ شکست عشقی...وااییی بابام هر صفحه رو که ورق میزد من از استرس میمردم که نره صفحه های بعدی اونا رو ببینه...شانسم گفت تلفنش زنگ خورد رفت...