پسرم از خونه مادرشوهرم برگشته میگه اونجا برام کیک آوردن گفتن مال روز مادره بخور دختراش از این عرضه ها ندارن حتما شوهر من براش گرفته دیشب شام خونه مادرش بود منم خونه مادرم بودم آخر شب اومد دنبالم بهش گفتم چه خبر گفت هیچی سلامتی حالا فهمیدم رفته واسه مادر عفریتش جشن گرفته خدا میدونه چی کادو بهش داده اونوقت به من یه تبریک زبونی گفت اونم خودم با تیکه بهش انداختم یه ریالم خرج من نمیکنه اونوقت برای مادرش و خانوادش خروار خروار پول میریزه تازه طلبکارم هست که به مادر تحفش زنگ نزدم تبریک بگم
میدونم عزیزم ولی آخه خب بازمتقصیر اون زن چیه چرا باید عقده هاشو سر اون خالی کنه
جدا از اون اگر شوهر اسی زوری بود این توجه رو نسبت به مادرش نداشت
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
با پای خودش اومد ولی مادرش چند ماه بعد عروسی تو دعوا بهم گفت به زور آوردمش عاشق یکی دیگه ست که ازدوا ...
شاید مادرش از قصد اینو گفته آزارت بده
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
شوهرم من رو دوست نداره به قول خودش به خاطر آبروش باهام مونده
خب همون اول غلط کرد که اومد خاستگاری میگیم دختر رو میشه زوری شوهر داد این چی
مرده راحت قهر میکرد میرفت
وای چجوری تحمل میکنی اه
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت