ترسم اینه ادمای عزیز زندگیمو از دست بدم
خب یه بار داشتم لا به لای میزگردها که خاک ریخته بود تمیز میکردم با دست تا بتن که میریزن بتن ترک نخوره به گفته خودشان ولی یهو دیدم شلینگ آب رو گرفت روم گفت برو کنار دیگه بسه یه آب هم بریزم جلوی بقیه بسشه ولی نگفت وسط اون سرما آب ریختن رو یه آدم ضعیف یعنی خورد کردن شخصیت اون آدم 😔
بخدا بعد چند دقیقه باران شدیدی گرفت آخر وقت هم بود موقع آمدن به خانه کل مسیر زیر باران با لباسای کثیف که خیس خیس بود گریه کردم چون باران هم داشت می‌آمد کسی اشکمو نمی‌دید با اینکه می تونستم با وسیله نقلیه برم خونه تا رسیدم به خونه بگم پام گیر کرد افتادم زمین
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز