شوهرم جدیدا مناسبت ها یادش میره
دیشب ک اصلا ب روی خودش نیاورد روز مادره
از مغازه اومد بعش گفتم روز مادرع اونم هرچی از دهنش در اومد نثارم کرد من تا الان سرکار بودم و فلان
تا صبح هم جدا خوابید
دیشب بچه م گفت بعش دز گوشش بابا فردا گل بگیر بدم مامان
صبح رفت سرکار پیام داد
من ناهار میارم
منتظز بودیم تا بیاد ساعت دو اومد
نگاه کرد ناهار درست نکردم خوب خپدش گفت
درست نکن تازه زنگ زد رستوران اونم تو قیافه
بچه ممم گریه چرا چیزی نیاوردی بدم مامانم اینم یع پنجاه دلاری گذاشته بود لای برگه اچار روش زده مامان بچه هام روزت مبارک داد بعش گفت بده مامانت بچه مم گفن منظورم گل بود
منم کلی گریه کردم گفتم اینقدر بی ارزش بودم که حتی نکردی ی پیام بهم بدی بغلم کنی بهم تبریک بگی اینم دادی بچه بهم بده
من باردارم شرایط م خیلی بده روحی ولی اصلا درکم نمیکنه
کلی شروع کرد فحش داد ن ک تو لیاقت نداری فلان
شایذ الان بگید پول داده دیگه بخدا همه چیز پول نیست ولی من از لحاظ معنوی این چیزا خیلی برام مهم تره ی پیامش خیییییلی با ارزش تر بود ی تبریک تا اینکه که بهم بگه بی ارزش بی لیاقت
تازع دلار و خودش نیاورده بود دوستش بهش داده بود جای بدهی که داشته
خیلی گریه کردم خیلی قلبم شکست هرسال روز مادر اینکار میکنه
من فقط ازش خواستم بهم محبت کنه
محبتی که پولی نیست
لازم ب هزینه نیست
من خیلی آدم احساساتی هستم
واقعا حرفایی که بهم زد خیلی خیلی قلبمو شکوند ی شاخه گل ی بغل خیلی بیشتر خوشحالم میکرد
شوهرم هیچی نداشت من و خانواده م کمکش کردیم شد صاحب خونه گوشی آخرین مدل ماشین شاسی آخرم میگه حیف من ک پیش شمام تو در حد من نیستی 😔😔