رابطه اولم 6 سال بود و ازدواجی بودیم و عاشق هم
ک خانوادش مخالفت کردن و اجازه ندادن منم بعد شش سال گفتم دیگه برام مهم نیستی چون بی عرضه ای و کات کردم و بعد یسال زن گرفت طبق نظر مادرش
و بعد 8/9 ماه یه ادم بشدتتتتت جنتلمن خانواده دار با شخصیت و تحصیل کرده و شاغل و خوشگل و خوشتیپ سر راهم قرار گرفت و خیلی ب دلم نشست همه دوستام و خودم پرامون ریخته بود
باهاش رفتم تو رابطع و بلعععععه
همزمان با من با پنج شش نفر دیگم تو رابطه بود ک یکی زن رفیقش بود و یکی خواهر شیری ک متاهل بود😐😐
رمز گوشیشو داشتم و همیشه هم خیلی عادی و بدون استرس گوشیو میداد دستم هیچوقتم رمزو عوض نکرد
رفتارش هم باهام عاااالی بود با محبتاش حس میکردم ملکه انگلیسم😂😐
از همه مردا متنفر شدم ولی شرایط خانوادگیم طوری ک اخرش باید ازدواج کنم ولی از سنتی متنفرم و خوشمم نمیاد دیگه هیچوقت برم تو رابطع