خب اگه تایپک قبلی رو دیده باشید ، اینا سر یه شب یلدا منو بیچاره کردن با حرفا و رفتاراشون، من یه دروغ مصلحتی به مامانم گفته بودم که طی توصیه خانومای اینجا رفتم به مامانم حقیقتو گفتم ، بگذریم از اینکه چقدر داد و بیداد راه انداخت اما به مادرخونده ی نامزدم زنگ زد ، خلاصه که بحث راه افتاد بینشون ، مامانم میگفت گفتید رسم ندارید ماهم گفتیم باشه پسرتون چرا دختر منو پریشب سرکار گذاشته که دختر من شب یلدا رو بخواد تنها بمونه، اونم هی میپیچوند و نمیگفت نامزدم اون شب کجا بوده ، بعد خیلی جدی برگشته به مامانم میگه که دخترت بجای این بوده هدیه روز مادر واسم بیاره؟ یا اینکه با پسرم برن سرخاک مادرش؟ مامانم گفت پسر توهم که کلا از وقتی اومده فقط دخترمنو برده سر خاک مادرش ، دختر من مگه چی از شما خواسته؟ امشب یا میاین تکلیف دختر منو مشخص میکنید یا خودم نامزدی رو بهم میزنم ، این چه رفتاریه شاید تو زندگی پسرت واست مهم نباشه البته حقم داری پسر واقعیت که نیست هرچیم شد شد ، اما من مثل تو نامادری دخترم نیستم ؟ مادرشم و شما و پسرتون که قبل عقد مثل عاشق پیشه ها رفتار میکرد اجازه ندارین با بچه ی من بازی کنید ، اینکه کسی هبر نداره دلیل بر این نیست که هر بی احترامی خواستین به دخترم بکنین خیلی بهش برخورد برگشته گفته اره شما براتون مهم نیست مهر طلاق بخوره تو شناسنامه دخترتون ، چون قبلا هم سابقه خوبی نداشته، عادتونه پسرای مردم و قربونی ادا و رفتارای دختر لوستون کنید ، یه جوری مخ پسر مارو زده که براش مهم نیست دخترتون چیکارا کرده، مامانم هم نه گذاشت نه برداشت برگشت گفت پسر شوهر توهم همچین سابقه درخشانی نداره ، از بس نرمال بوده یکی دیگه رو بدبخت کرده اومده سراغ دختر ساده من ، بعدشم من و خونواده ام از اول هم به شما پسرتون و همسرتون گفتیم که دختر من قبلا نامزد داشته ، کر که نبودین یا مجبورتون که نکرده بودن ، من حاضرم به جای یه مهر شیش تا مهر بخوره تو شناسنامه اش تا اینکه کسی اذیتش کنه خلاصه بعد کلی بحث و جدال قرار شد امشب بیان خونمون ، نامزدم هم از دیروز هرچی بهم زنگ زد جواب ندادم و نه پیاماشو خوندم، نمیدونم امشب چطوری با اینا روبه رو شم ای کاش یه بلایی تا شب سرم بیاد من نبینم اینارو...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
وحشتناک شکاکه من یه بار داشتم با استاد راهنمام میخندیدم تو حیاط دانشکده از دم در دیده بود میگفت نه ا ...
حتما پیش ی زوج درمانگر برید ولی بیشتر فکر میکنم سر لجبازی با همدیگه دارید این روزای خوب رو از دست میدین حیفه این حس قشنگ و این روزاست حالا بذار شب بیان کاملا سرد برخورد کن ولی بعدش راجب این مسائل بدون لجبازی و بچه بازی حرف بزن
شاهی که بر رعیت خود میکند ستم مستی بود که میکند از ران خود کباب.