اخه مامانم دیروز گفت شب بیاید اینجا هندونه شب یلدارو یادمون رفته بود بخوریم گفت بیاین اینجا شام و هندونه رو هم بخوریم
ولی برای منناهار مهمون سرزده اومد بچه هام حسابی با بچه های مهمون بازی کردن وقتی بردیم رسوندیم مهمونو بچه هام توماشین از خستگی بیهوش شده بودن دیگهرفتیم خونه و به مامانم گفتم نمیتونیم بیایم فرداشب میایم یعنی امشب چون فکر میکردم امشب شبه