مااومدیم شمال جشن عقده پسره دوستای مادرشوهرمینان
دیشب رسیدیم اخرشب زنگ زدمشوهرم جواب نداد
زنگ زدم ب پدرشوهرم جواب داد گف پیشمه بهش گفتم بیاد حیاط از ماشین وسیله بردارم
اومد ولی رفتارش عجیب بود زیادی مهربون شده بود ی جوری نگا میکرد و میخندید
این هرموقع کاراشتباهی میکرد اینطوری میخندید و مهربون میشد من نفهمم چون مبدونست بفهمم دعوا میفتیم
تاپیکای قبلمو بخونید ک گفتم فروشنده شال ب شوهرم ب بهونه ی کارت ب کارت شمارشو داد
ازاون بابت یخورده دلم لرزید گفتم نکنه پیامی چیزی بینشون ردو بدل شده؟؟؟؟شوهرم ۲۵ سالشه ولی خییییلییییس سادس و دهن بین
راحت میشه مخشو زد
بنظرتون حسم الکیه