مادر بزرگ شبا تو یه خونه قدیمی تنها زندگی میکنه دیروز می‌گفت دیشب ساعت سه و چهار رنگ خونمون زدن حالا می‌گفت نمی‌دونم خواب میدیدم یا واقعی بود یا یبار گفت یبار هم شیشه پنجره رو میزدن
اخی شاید تنها هست به نظرش میاد
نوبتی برید پیشش بخوابید
تنهاست میترسه
یکی بره پیشش بمونه
دزدنیادخفتش کنه
من از خدام بود مادربزرگ داشتم و میرفتم کلا خونش میموندم
چه دلی داره تنها تو یه خونه می‌خوابه.
دزدا زنگ میزنن اگ کسی جواب نده میگن کسی خونه نیس خالیه راحت کارشونو بکنن...تنهاشون نذارید همه نوبتی یشب برید پیششون بخوابید
خب خودتون خونشونو عوض کنین
اگه چند تا نوه اید نوبتی برید شبایی که فرداش بیکارید پیشش بمونید گناه داره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز