من از روی صداقتم بودم باهاشون شوهرمم بارها میگه تا همین الانم نون همین دلمو میخوردم ابجی
و بازم از خدا ممنونم بدتر از اینم میشده بشه باز گاهی اوقات برا ارامش دل خودم میگم شاید همین اون دنیا باعث دستگیریم بشه
دلشکستنو همه بلدن من هیچوقت بازم حاضر به شکستن کسی که شوهر منو پرورش داده و به اینجارسونده نیستم
زرنگ بودن و قبول دارم اما خیلی اون زمانا بچه سال بودم فکر کن ی دختر ۱۶ ۱۷ ساله چی حالیشه خب؟ اونم مثل من که اصلا تو بهر این چیزا نبودم و اصلا برام مهم نبود چون تو خانواده ای چشم و دل سیر بزرگ شده بودم اصلا به چشم نمیومد این چیزا و الانم نمیاد حتی
اما از این حس سواستفاده کردنی که ازم میشه روانمو داغون میکنه