بابام من کتک زده تحقیر کرده خواستگار خوبم بدون به من بگه رد کرده که من تو حسرت اون مورد تا ابد موندم
یادمه دنبال من می دوید کتکم می زد می گفت تو باید صیغه بشی
چرا؟ چون گفته بودم چرا به من پولی ندادی از من حمایت نکردی
در عوض برای داداشم همه کاری کرد
داداش من پزشکی قبول شد حالا نمی ره
افسردگی شدید گرفتم پول ندادن برم روانشناس و روانپزشکی
حالا داداشم رو هزار تا دکتر بردن میلیونی خرج دعا نویس ها کرده
داداشم می گه نمی رم پزشکی
عاشق یه دختره شده که با همه بوده و از اوناست که فقط تیغ بزنن
بابام یادمه خواستگار پزشک من سه سال پیش رد کرد گند زد تو سرنوشتم
حالا ارزو به دلش می مونه پسرش دکتر بشه عروس دکتر گیرش بیاد
داداشم کارت بابام خالی کرد پول به انده ها داد می خواست باهاشون بره خونه خالی
بابام شبش داشت سکته می کرد!!!!! از غصه و عصبانیت ( این جواب توهین به من پاکی بود که دست پسری بهم نخورده بود و دلم شکست)
بابام جلوی همه غرور من می شکست چون پزشک نشدم و رفتم مهندسی
حالا غرور خودش خورد شده چون داداشم نمی ره پزشکی درسش ادامه بده جلوی همه سکه یه پول شده