ما اولین یلدامون بعد عروسی بود پنجشنبه مامانم اینا برامون یلدایی آوردن خانواده همسرمم کامل بودن خونمون دیشب مامانم تدارک دیده بود گفته بودم میایم شام درست کرده بود ژله آجیل میوه همه چی ک ما بریم پیششون بعد مادرشوهرم به من گفته بود میاین گفتم نه
با شوهرم هماهنگ کرده بوده ک بیاین بعد ما رفتیم بعد از ظهر خونه مامانم اینا موقع شام یهو شوهرم بلند شد گف خب بریم مامان بابام منتظرن مامان بابام خیلی ناراحت شدن منم چیزی نگفتم لباس پوشیدم رفتیم
ولی این یه نمونش بود کلا هفته ای سه شب حداقل میره خونه باباش ب هر بهونه ای بعد من هفته ای ی بار ک میگم بریم با اکراه میاد اونم ۱۰ میگ بریم دیگ هی میگ خونه باباش ۱ باید به زور بلندش کنم
الان باید چیکار کنم مامانم حیلی ناراحته میگ دیشب همه چی موند شما جدیدا دیگ یا نمیآید یا میآید یکی دوساعته میرین
خودمم اعصابم خورده اصن
دیگ میخوام بگم یا هفته ای یبار هر کدومو یا دوبار هر کدوم تعادل باید رعایت شه