دیشب بچمو فرستادم خونه بابام
خودم مریض بودم نرفتم خواهرم اومد دنبالش شوهرم اومد گفت چرا بچه رو فرستادی نباید میرفت منم زنگ زدم برش گردوندن یه ساعت فقط اونجا بود
از دیشب تاحالا اینقد حالم بده اعصابم خرده نمیتونم اروم شم
بچم یه هفته بیمارستان بستری بود
بعد ک اومدیم خونه خودم مریض شدم
چن روزی بود تو خونه حوصلش سررفته بود
خودش خیلی دلش میخاس بره
چندسالشه؟
نباید بدون مشورت همسرت میفرستادی
تو بیمارستان همش میگفت جبران میکنم خسته شدی
اصلا توقع نداشتم حرفمو زمین بندازه
منو ضایع کنه
میگه میره اونجا بچه خواهرت بی ادبه دوس ندارم باهاش همبازی شه
اون پسره راس میگه شیطونه
ولی خب بقیه حواسشون بهش بود
واااااای چه کاری هم کرده
دیگه درس بشو نیست
یه دلیل بهتری پیدا کنین خب 😒
من خودم بعنوان یک مادر هیچ زمانی بچم را تنها جایی نمی‌فرستم
حالا یک ساعت که بازی کرده کافی هست
پدرشون دلیلش چی بوده نمی‌دونم
اما اگر به لحاظ امنیت بچه هست دیدگاه صحیحی دارند
مخصوصا که بچه های امروزه بی نهایت چشمشون باز شده
هزار رفتار اشتباه ازشون در غیاب والدین سر میزنه
و مهم تر خدای ناکرده کم و زیادی بشه اولین فردی که مقصر میشه شما هستید
جدای از اگر و کاش هایی که هر لحظه میشه خوره ذهنی آدم
من به بقیه چیزاش کاری ندارم
ولی هر از گاهیی حواس والدین از بچه پرت میشه یه اتفاقی برا بچه میوفته
چه برسه به فامیل و آشنا
اگه خانواده شوهر من بچه بی ادب داشته باشه شوهرم ببره بذاره پیش اونا چشاشو در میارم
تو میتونی از اینکه بچه رو نگه نمیداره تا تو استراحت کنی ازش ناراحت باشی
نه اینکه ناراحت باسی چرا به فکر تربیت بچشه
چنان ناراحت بودم که حتی تصمیم داشتم ادامه دار کنم این بحثو
ولی خب حرفهای شما مقداری از تب و تاب انداخت منو
راستش دوهفته پیش پدربزرگم فوت کرد همش اونجا بودیم شوهرم خونه تنها بود بعدش ما رفتیم بیمارستان اون باز تنها و تو رفت وامد بعد ک برگشتیم من مریض شدم
کم طاقت شدم
توقع کمی محبت و سازش ازش داشتم
شایدم یکطرفه فکر کردم
الان میینم اونم این مدت تنها بوده
کلا هردو مون بهم ریختیم
دیروز صبح خودش صبحانه شو اماده کرد خاست بخوره همزمان دخترم گفت گشنمه
بهش گفتم یه چیزی دست بچه هم بده ک گفت سرخ کردنیه خوب نیس برا بچه
من توقع داشتم یه چیز دیگه بده دستش ک سر و صدا مون بلند شد
منم بقدری بدن درد و تب و لرز داشتم ک واقعا نمیتونستم از جام بلند شم
این شد شروع بحث و دعوامون و ادامه شم دیشب
فداتون بشم عزیزم خداروشکر که آروم تر شدید
درسته همینطوره گاهی یک فضای ایجاد میشه که روح و روان آدم درگیر میشه نمیتونی درست فکر کنی و به سطحی ترین مسائل تند ترین واکنش را نشون میدی
خدا رحمت کنه اموات شما را من خودم هم دو هفته هست در سوگ هستم واقعا حوصله هیچ رفت و آمدی را ندارم
و کوچیکترین صداها آزار دهنده هست برام
شما به استراحت نیاز دارید
همه چیز درست میشه
