یه خوراکی ساده خوشبگذرونید.
به خدا دو سال خونه بودیم شام درست کردم با یک عالمه چیز میز با شوهرم نشستیم تلویزیون دیدم ساعت دو خوابیدیم.
دوسال میرم خونه مادر شوهرم یک عالمه زحمت میکشم چیز میز تزئین میکنم یه دستت درد نکنه نمیگه با کوله باری از تیکه و حرف برمیگردم خونه.
دیشب مداوما به دامادشو دخترش میرسید به عروسا اصلا محل نداد.
به خوراکی های رو میز اشاره میکرد میگفت اینطوری نمیخورن تو یخچال کلم هست بیارید اونو بخورید. اخرشم که اجیل شکلاتی که شریکی خریده بودیم رو یه مشت ریخت تو ظرف بقیشو گره زد انداخت تو کمد.