درست از جمعه قبل شروع شد اونروز تعطیل بود با من زیاد وقت نگدروند تا اینکه رفت حموم یه حسی بهم میگفت برو سر گوشیش منم رفتم دیدم با یه شماره ۳ بار زنگ زده بار اخر ۴۸ دقیقه حرف زده یه حسی میگفت ذخیره اش کن تو گوشیت رفتم دیدم تو ایتا اسم اکانته دختر بود به اسم فاطمه همون لحظه گریه ام گرفت شوهرم اومد دید دارم گریه میکنم گفت چته گفتم هیچی چند بار پرسید ....تا اینکه عصبی شد فحشم داد گفت ناقصی تو خانواده ات بندت کردن به من افسرده ای مریضی رفتم جلو از خودم دفاع کنم گفتم کجام ناقصه ...زد تو گوشم چند دقیقه بعد اومد از دلم در اورد ولی من ذهنم درگیر شماره بود .....
هستید بقیش بگم