منم همینجوریم
اون از مهمونی دیشب ک تر زد اینم ازالان اومدنش
فهمید پسرش مریض شده ساعت ۱۲شب حالش بهم خورد مسموم شده بود صبح ساعت ۵ونیم بابچه کوچیک بردمش بیمارستان بعد بهم میگ پسرم ۲شبانه روز درد میکشیده😕یا بهم میگ تو میری اشغالارو میخری از مغازه ها
وای امان از دست این جور مادرشوهرا.
یاد خودم افتادم. چون گفته بودم دخترم که زیر یکسال بود ۴تا ۶ عصر می‌خوابه دقیقا همون ساعت یا ز میزد یا تلفن و کشیدنی نیومد پشت در!!!
خدا ازش نگذره ، چقدر اذیت شدم . الان که اومدم شهر غریب و یه خونه خیلی کوچیک ولی رفتارش یادم می‌افته تحمل میکنم .
شما هم وقتی اومد برو آشپزخونه یا اتاق دیگه محل نده بهش .
جاری من بچه هاشو کلاس های مسجد ثبت نام کرده می‌ره اونجا مشغول میشه از بس مادرشوهر می‌رفت خونه اون.
منم چند بار که یهو اومد با شوهرم حرفم شده بود، یادمه ، رفتم اتاق و درنیومدم ، کمتر شد اومدنش. یهو ساعت ۱۰ میومد و بعد از اون میومد.
چندین بار گفتم ز بزن و بیا، ولی محل نمیداد!!
عزیز وقتی شوهرتم خودش شاکیه و همه راهی هم رفتید و شوهرتم مستقیم بهش گفته نیا دیگه فقط یه راه میمونه. خودت بهش رک بگو. بگو مامان جان من خسته ام میخوام بخوابم. شما شیش صبح چکار داری هر روز میای خونه ما؟ آسایش ما رو گرفتی. من رو بیخواب میکنی بچه رو بیدار میکنی.
کمتر بیا هم احترام شما حفظ بشه هم راحتی ما. این موقع صبحم کلا وقت خونه کسی رفتن نیست. خواستید بیاید شب که پسرتون هست با بابا تشریف بیارید هم رو ببینیم.
قبلش با شوهرت هماهنگ کن بگو میخوام اعتراض کنم و خسته شدم از این وضع و اومد زنگ بزن شوهرت به یه بهانه بیاد و در حضور خود شوهرت بگو که اونم حمایتت کنه. قطعا ناراحت میشه و چه بسا یه مدت قهر کنه ولی براش جا میفته و راحت میشی
من دقیقا اوایل ازدواجم همین مشکل رو با خواهرشوهرم داشتم ، هر روپامیشد میومد خونم یعنی دیونم کرد اونم هفت صبح ، تا اینکه باردار شدم بازم از رو نمی‌رفت، صبح که شوهرم خواست بره سر کار گفتم من خیلی خستم ، دیشب رو خوب نخوابیدم ، گوشیو میزارم رو سایلنت که کسی بیدارم نکنه ، اگه جواب ندادم نگرانم نشی ( روم نبود بهش بگم واس خاطر خواهرته) خلاصه شوهرم که رفت ، سیم آیفون رو کشیدم ، گوشیمم رو گذاشتم رو سکوت و تخت خوابیدم ، ده روز اینکار رو کردم دیگه نیومد ، خیلی هم کوبید تو در ولی اهمیت ندادم
باهاش دعوا کن😊بگو راحت نیستم بگو یکی مثل خودت بیاد خونت خوشت میاد؟!
