همش میومد بدشونو میگفت هزار تا حرف کخودش مظلومه ازشون بدش میاد چون خیلی بابت اونا اذیت شدم بعد دیشب کم بود داداشاشو بغل کنه اینقدر خوب بودن باهم بهشم گفتم چی شد میگه نمیشه ک صمیمی نشم وای چقدر سخت گذشت دیشب همین که مهمونی تموم شد تا خونه اشک ریختم چقدر تنهام
کاش با همسرم ازدواج نمیکردم
خب خانوادشن دوستشون داره
گاهی وقتا مجبوری تظاهر کنی، حتما تظاهر کرده
نباید حرفاش اینقدر جدی میگرفتی .نبایدم رفتار دیشبش رو جدی میگرفتی
بالاخره خانوادش هستن
از آدمای دو رو بدم میاد
گرچه دیگه هیچکس خود واقعیش نیست
وا این چه حرفیه هر چی باشه محبتشون توی وجودشه نمیتونه ازشون متنفر بشه . والا من از پسر عمه م طلاق گرفتم ولی هنوز که هنوزه عمه م رو میبینم دلم براش می ره و از ته دل میبوسمش. اون که برادره!
نمیشه واضح بگم ولی وجودمون از کاراشون اتیش گرفت هر روز داریم تاوان میدیم قلبم اذیت میکنه نمیخواستم شب یلدا ببینمشون ب اصرار همسرم رفتیم دیدم اوتطور گرم گرفت منم مجبوری با جاریا حرف زدم وای چقدر درد داشت دشمن خودمو بچه امو حرف بزنم
خانواده اگه گوشت همو بخورند استخون همو دوس نمیندازن ..تو از خونوادت هر چقد بد باشند میتونی بگذری ک اون بگذره؟ ..لطفا شوهر رو ملک شخصی خودتون حساب نکنید
یه دوری توتاپیک هات زدم شوهرت دراین مورد دورو هست خانوادش هم مزخرفن خصوصا باباش دیگه این واقعیت رو یپذیر و خودتو اذیت نکن
اونا رو برا دلخوشی تو میکفته تو موقعیت مشابه بودم
هرچی هم باشه تهش خونوادش ان همو ببینن خونسون برا هم جوش میخوره متاسفانه خوذتو بزار جاش
