روحیه میخام

خواهش میکنم عزیزم خودم دوران پر استرسی رو گذروندم درکت کردم گفتم برات بگم که بدونی اونقدرا ترسناک نیست و میگذره باورت نمیشه سال اول دبیرستان شنیده بودم که ریاضیش سخته و بعضیا تجدید اوردن و.....مام یه معلمی داشتیم درس دادنش خوب نبود و از کتابهای کمک درسی که سوالاش سخت بود امتحان میگرفت چند روز حالم خراب استرس گریه که یا منو جابجا کنن یا معلممون عوض بشه که متاسفانه هیچکدومش اتفاق نیفتاد ولی خداروشکر با نمره تقریبا خوب قبول شدم گمونم ۱۷ که باورمم نمیشد

و یادت باشه دانشگاه که ان شاءالله قبول شدی موقع امتحان هیچ سوالی رو بی جواب نزار چون بقول یکی از دوستان بعضی استادا اصلا حوصله خوندن جوابارو ندارن همینکه ببینن صفحه سیاه کردین نمره میدن  

ارشد یه کتاب رو وقت نکردم کامل بخونم  و استاد تقریبا ۳۷ سوال تستی داده بود و ۵ سوال تشریحی که من تستی هارو اکثرش مطمئن بودم درست جواب دادم ولی تشریحی ها یکی دوتاشو مطمئن بودم سه تاش نه که بیشترین بارم نمره ها هم بین همین سوال تشریحی ها  بود خلاصه منم که سوال بی جواب نذاشتم هرچی به ذهنم اومد که مربوط به سوال باشه از خودم نوشتم به دوستمم گفتم تقریبا سه سوال بارم نمره بالا رو بلد نبودم از خودم نوشتم دوستم که میگفت خیلی امتحانو خوب دادم و...ولی من ۲۰ شدم دوستم ۱۸ و خرده ای  میگفت تو که گفتی سه تا سوال بلد نبودی چطور ۲۰ شدی گفتم حتما چیزای که از خودم نوشتم درست از آب دراومده  استاد هم بهم گفت تست زدنت عالیه گفتم چهارسال پیام نور بودیم  

دبیرستان هم یادمه امتحان تاریخ از طرف اموزش پرورش گرفتن منم که استرسی شب تا صبح فقط پنج درس خوندم اونم دوبار برا همین وقت نمیشد کتابو کامل بخونم ولی بازهم خداروشکر با نمره ۱۸ قبول شدم

یکی دوستای دوران دبیرستانم میگفت تو که وقت نمیکنی کامل کتابو بخونی ما که کامل میخونیم نمرمون از تو کمتره دانشگاه هم یکی دوستام همین حرفو زد گفتم من اگه کم میخونم همونو درست حسابی میخونم ولی شما سرسری فقط میخواین کتابو تموم کنین  

من از بس تکرار میکردم و بلند بلند میخوندم خواهرم میگفت بسه بابا مام این سوالو حفظ شدیم برو سوال بعدی   

حالا بنظرت شما استرسی تری یا من  

هم کارشناسی هم ارشد انقد ترس از کنفرانس داشتم چون کلاسها مختلط بود اقایونم بودن البته مدرسه هم که بودیم روم نمیشد کنفرانس خلاصه دانشگاه همیشه دعا میکردم که منو نبرن برا کنفرانس که خدا معجزه کرد برام  حتی استادی که تک تک دانشجوهارو برد منو نبرد جلسه اخر فکر کردم منو یاذش رفته ولی یکی یکی صدا میزد نمرات کلاسی رو بخونه به من که رسید گفت شمام که کنفرانس ندادی و......خداروشکر توبیخ نکرد من اسمشو میزارم معجزه  کاش از خدا چیزای دیگه میخواستم  

ببخشید طولانی شد خلاصه اینکه  خواستم بگم تلاشت بکن از خدا هم کمک بخواه هواتو داره   اول هم سوالهای که بلدی رو سریع جواب بعده بعد وقتت رو بزار برا فکر کردن رو سوالهای که یادت رفته جوابشو

و‌ یه خاطره بد برات بگم راهنمایی بودیم معلم زبان املا کلمات گرفت ۲۰ میشدم مطمئن بودم همه رو درست نوشتم ولی چون به یکی بچه ها تقلب رسوندم معلم شنید برگمو پاره کرد و تو دفترکلاسی نمره داد یک  عشق عدد یک بود خو صفر میراشتی معلم جان  

و کلام آخر اینکه

چون دبیرستان سه سال شاگرد اول بودم خانواده و مدیرمون توقع داشتن دانشگاه ملی قبول میشم حالا خودم  کتابا کامل نخونده بودم توقع ملی نداشتم وقتی فهمیدم پیام نور قبول شدم انقد ناراحت شدم شبها یواشکی کلی گریه میکردم تو ذخیره ها هم دوباره انتخاب رشته کردم برا ملی تبریز قبول شدم ولی چون ملی شبانه بود خانواده گفتن اگه روزانه بود خوابگاه میدادن میذاشتیم بری ولی شبانه خوابگاه نداره نمیخواد بری و همینجا پیام نور برو ولی بعدها فهمیدم پیام نور بهترین دانشگاهه چون ملی و آزاد بیشترین نمره دست استاده و سالها شنیده بودم بعضی استادا از عمد نمره نمیدن و میندازن و.....ولی پیام نور دوران ما دست استاد ۶ نمره بود و و ۱۴ نمره هم تلاش و زحمت خودت و چون تستی بود شانسی میشد بعضی جواب داد و درست از اب دربیاد و اگه استادی نمره نمیداد سیستم نمره میداد با توجه به نمره ای که از ۱۴ نمره میگرفتی

خدا نکنه  ان شاءالله هزارساله بشی خواهر جان

خداروشکر بعد از مصرف داروهای طب اسلامی خوب شدم که البته برا کمردرد دارو نگرفته بودم برا مشکلات دیگه دارو مصرف کردم ولی بعد فهمیدم که یکی از اون داروها برا مشکل کمر درد هم خوب بوده