برای شام و ...من آبجیم و همسرش و برادرم و خانومش هم بودن...رفتیم سفره پهن بود برادر مجردم کبابارو آورد و شام خوردیم..ده دقیقه بعد مامانم گفت بهار میوه رو بذار وسط...گذاشتم و دو دقیقه بعد داداشم چایی آورد😑😑😑بعد هشت و نیم سریال شبکه یک سه شروع شد..مامانم و داداشم(صاحب خونه)هر کدوم رفتن به طرف مبل دراز کشیدن سریال ببینن🤣🤣برادر متاهلم گفت یعنی بسه پاشید برید خونتون ما فیلممون رو ببینیم🤣🤣🤣🤣همه پخش شدیم برگشتیم خونه هامون,,,,کلا یه ساعت شد دور همی ما