منو دختر دوساله م دو تایی بودیم
تا تونستیم با هم بازی کردیم و رقصیدیم و انار دون کردیم و خوراکی خوردیم ..دو تایی .... کیک درست کردیم ....شوهر بچه بچه ننه م هم قهر کرده بود که چرا شب تنهایی نرفته خونه مامانش و ما مزاحمش شدیم ..در حالیکه من نگفتم نرو .... فقط کارش تلخ کردن روزا و شبای خوبه ...اما من دیگه یاد گرفتم حال خودمو بد نکنم ..... برای شادی دخترم باید شاد باشم و بهش یاد بدم خوشحالیش رو وابسته به هیچ کس و هیچ شرایطی ندونه و فقط به خودش فکر کنه و خوشحال باشه .....
بمونه به یادگار از یلدای ۱۴۰۳