اون مواردم دیدم
پدربزرگ خدا بیامرزم گفت که وقتی پدرش مرده
مادرش ثروت بچه های خودشو ( پدربزرگم و برادرش) که یتیم شده بودن خرج شوهرهای جدیدش کرده
چند بار ازدواج کرد و ثروت بچه یتیما رو به باد داد
همش به حرف شوهرا بوده و خیلی مراقب پدربزرگم و برادرش نبوده
میگفت من و برادرم کارگری میکردیم مادرم خونه شوهرش بود
یه روز انقدر گرسنگی و فقر بهمون فشار اورد که رفتیم خونه مادرمون یکم غذا بهمون داد بعد ما رو بیرون کرد که سوهرش ناراحت نشه
با این وجود موقع پیری و مرگش پدربزرگم جمعش کرد