هزارتا حس خوب تو دلم ریختن انگار
با تمام وجودم ب خودم افتخار میکنم من قوی بودم تا اینجا اومدم از هزارتا پستی و بلندی رد شدم سی سال رو گذروندم
سالهای اخری همش غم بود و غصه حسرت و اضطراب نا امیدی محض دستای لرزون و...
اما امشب خودمو دوس داشتم از ته قلبم
ن بفکر این بودم ک سر سفره یلدا لباس خونگی تنمه و حتی هندونه نداشتیم یا ارایش ندارم و حموم نرفتم و ن اینکه تو شهر غریبم و ن هیچ چیز دیگه
قلبم خوشحاله چون امشب ی سفره کوچولو پهن کردم با دخترای قشنگم کنار هم بودیم نگفتم ولش کن شب یلدام مث بقیه شبا ..گفتم بزار دخترام خوش باشن زنگ زدم ب کسایی ک دوسشون داشتم تبریک گفتم ی سریارو پیام فرستادم کاری ک یکساله نکردم
فال حافظ گرفتم هر دوبارش ی چی اومد *آرامشو از خودت دریغ نکن*
من حیفم برای اینهمه غم من حیفم برای اینهمه تنهایی و نادیده گرفته شدن
از الان ب بعد خودمو دارم ❣️
میدونم ک خیلیا اینجا مثل من افسردن مشکل دارن تنهان خواستم بهت بگم خودتو دوس داشته باش تو برای خودت کافی هستی❤️