یکی مثل شما یکی مثل مادر من خونه ب اون بزرگی ول کرده رفت نشسته خونه داداشم حالا داداشمم اصلا مهمون نواز نیست مادرمم میگ هرکس دلش برام تنگ شد خودم میرم خونش ...
وقتیم میاد اینقدر جلو شوهرم بد خانوادشو میگ ک نگو همش باید براش خم راست بشم اونروز اومد خونمون دید مریضم ول کرد رفت یه جای دیگ نکرد به سوپ درست کنه برامم اصلا دلم پر ازش بابام خدا بیامرز باز وقتی بود بهتر جمع بودیم مادرم اصلا مارو جمع نمیکنه