باهم قهر هم نبودیم.اتفاقا تلفنی باهم صحبت میکردیم.درد دل میکرد.من باهاش حرف میزدم غصه نخوره.ولی منو دعوت نکرد.منم دیگه نمیخوام باهاش حرف بزنم.یه بار چندسال پیش هم نمیدونم به چه مناسبت بود همه رو دعوت کرد ولی من رو گفت نرم خونش.من تنها موندم توی خونه.شما بودین چیکار میکردین؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خیلی کارش رشته. الان یعنی میدونه که فهمیدی؟ اگر آره که دیگه بنظرم توهم شریک غمش نباش زیاد...
نمیدونم فهمیده یا نه.ولی آخه قهر نبودیم.چندروز پیش باهم حرف زدیم هی ناراحتی میکرد مامان چرا ولمون کرد نفرینش میکرد.من بهش میگفتم تو تنها نیستی منم هستم خودت رو ناراحت نکن.
عزیزم شب یلدا که چیزی نیست خواهرم عروسیش دعوتم نکرد منم نرفتم الان سه ساله ندیدمش نمیدونم حتی کجا زندگی میکنه عزت و احترام دو طرفه است نباید آویزونه کسایی بشیم که دوستمون ندارن