پدرشوهرم خیلی داراس ولی ازونجایی که اهل یه شهر خیلی خسیس هستن بماکمکی نمیکنه باردارم مادرشوهرم میگه

هرچی خواستی بیاببر اگه خودش واقعا دلش میخواست میاورد میداد یامیدادشوهرم یاکمک مالی میکردن مابتونیم ضروریات بگیریم همش پیش شوهرم میگه هرچی خواست بگو بیادببره ولی برادخترشون باشه از دکتر تاکاربانکی درخدمتشن همه جوره بچه های دخترش میان میره براشون خوراکی میخره منکه میفهمم صداشون میاد یه تعارف نمیکنه فلانی توکه بارداری بیابراتوهم یه بستنی گرفتم تاالان خودشون وشوهرم منت میذاشتن که پدرشوهرم خیلی هوامونو داره وعل وبل بااینکه کلی درامدداره اما قرونی شوهرم پول قسطاشو ازباباش نمیگیره وزندگی ماخیلی سخت میگذره شوهرمم درامدش خیلی کمه ودائم مث بچه ننه ها طبقه پایین خونه ننشه وواقعا حالم ازین زندگی نکبت بهم میخوره که چقدمن ساده بودم چندسال نمیدونم اینامنت چیو میذاشتن سرمن از بی عرضگی پسرشون بوده که نتونسته خونه بگیره وما یه طبقه توساختمونشونیم اما بااینکه باردارم کمک انچنانی نمیکنن فقط گاهی غذامیذاره یخورده میده پایین خودشون اجیل وانواع مغزیجات همه چی دارن بعدمنکه الان نیاز داره بدنم ۷ماهه درحسرت اجیل واینام همشم مادرشوهرم میگه هرچی خواستی بیا ببر دائم اینو میگه منم اصلا روم نمیشه برم بیارم ولی گاهی بهم فشارمیاد وقتی خونه نیستن یکی دوتا میوه میرم برمیدارم ولی خودم خیلی بدم میاد ازکارم دیگه مجبورم اصن ازین زورم نمیادچرا کمک مالی ندارن ومن بسختی وبزور لباس تهیه میکنم بااینکه فقط یه پسردارن فقط ازین زورم میاد که چراانقد منت میذارن ومن چندساله همش معذب بودم فک میکردم وای ایناهمه خرجامارو میدن چشم واکردم دیدم همش دروغه شوهرمم برگشت گفت دوس ندارم ازبابام چیزی بگیرم ولی توزندگی ماهمه جوره احاطه داره باباش هرتصمیمی بخاد بگیره میره ازون اجازه میگیره مال ماشده اش نخورده ودهن سوخته حالا یکی به باباش وابستس چون ازلحاظ مالی تامینش میکنه ماچی!!!!همش حس میکنم کمک مالی نمیکنن که من اموراتم راحت نگذره نتونم مث بقبه مث خودشون سالی دوتاکفش بخرم مادرشوهرم دائم میره براخودش خرید بعدشوهرم هی میاد خونه داری اونو میزنه توسرم اونکه۶۰سالشه بعدنمیگه خب اون اینهمه خوش میگذرونه