ما دو روز پیش مهمونی دعوت بودیم
رفتیم شام و خوردیم و اینا نامزدم گفت پاشو بریم
من از بزن و برقص خوشم نمیاد
حالا ما بهونه آوردیم رفتیم
بابام یکساعت بعد زنگ زد ک پاشین بیاین
هرچقدر گفتم نه هی اسرار پشت اسرار ک نیم ساعت بیاین
منم گفتم خستهایم بابام گوشی رو قط کرد
بعد دعوای منو نامزدم شروع شد ک بابات نمیزاره زندگی کنیم چرا همش زور میگه اصرار میکنه و اینا
واقعا موندم چیکار کنم