پدرم اونقد از طرف مادرم تحقیر شده الان دیگه صبرش لبریز شده از هرچیزی علیه مامانم استفاده میکنه
البته خودشم مرد زندگی نبود مامانم با مشورت باهاش خون دل خوردن مجبورش کرد کار کنه تلاش کنه که الان به لطف خدا ما به اینجا رسیدیم
والان که مامانم از طرف خانواده اش مورد هجوم قرار داده میشه پدرم فرصتی شده براش تا حمکشو بجا بیاره
دوست داره خودشو به ما ثابت کنه که من مردم من نمردم .
خودشم میگه پقتی بهم میگین اینکار درست نیست انگار من مردم وشما برام تصمیم میگیرن
بنظرتون واکنشم چی باشه دوست دارم قانعش کنم که فراموش نشده ولی راهکار زندگیو بلد نیست مامانم زرنگ و باهوشه ولی غم دنیا رو داره تحمل میکنه از بی کسی