شوهر من خیانت کرد و حتی یه مدت ما رو ول کرد رفت
بعد پشیمون شد و با معذرت خواهی و قول و تعهد و ضمانت فامیل و آشنا قبول کردم و چون واقعا پدر خوبیه و خودمم دوسش داشتم
تا حالا هرکاری کرده سعی کرده منو خوشحال کنه و جبران کنه گذشته رو
مثلا دلم میخواست بینیمو عمل کنم قبلا قبول نمیکرد الان گفت هر دکتری خواستی نوبت بگیر و هزینشو داد و مثلا حساب بانکی به اسم کنه و پولامون تو حساب منه
ولی انتظار داشتم اولین تولد من که بعد برگشتنش بوده کادوی خوب بده
روز تولدم که اصلا یادش نبود خودم بهش گفتم و تازه گفتم خیلی ناراحتم که فراموش کرده و اونم معذرت خواهی کرد و گفت میدونی که تولد بچهها مونم یادم نیست هیچوقت و..
دیشب اومد خونه مهمون داشتیم رفته بود کیک گرفته بود و یه کیسه که توش کادو بود
واقعا انتظار داشتم یه تیکه طلا بگیره ولی دیدم چند تیکه لوازم آرایشی بود
از ناراحتی گرفتمش و لبخند زورکی زدم و باز نکردم گفتم دستت درد نکنه کل بدنم عرق سرد شده بود گفت اااا بی ذوق خب باز کن بیار ببینم خوشت میاد یا نه اصلا جا خوردم
انتظار داشتم حداقل یه انگشتر دو گرمی باشه
الان میخوام یه جوری بهش بگم که اینا چیه گرفتی واسم یعنی من در این حد بی ارزش بودم واست