بدخواهام با هم دوست شدن

وقتی قضیه اش رو میدونی قضاوت نکن! 

من ظرف هامو برده بودم برای شستن. این دختره قبل من بود، بعد اینکه شست من ظرف هامو گذاشتم تا بشورم. یهو اون وسط یه دوستم صدا زد. من از آشپزخونه یه سرک کردم و جوابشو دادم که یهو همون لحظه صدای شکستن اومد. 

موقع برداشتن ظروف خودش، دوتا لیوانم رو روی زمین انداخته بود و شکسته بود . اصلا مشکوک نیست؟ ظروف من و اون خیلییی فاصله داشت. خیلییی؛

حالا اینو ولش...وقتی با ناراحتی گفتم چی شده.

شونه بالا انداخت و گقت: دستم خورد خوردن زمین. 

بعد سبد را برداشت که بره جلوش رو گرفتم و گفتم: چرا اینقدر پرویی؟ حداقل معذرت خواهی نمیکنی، جمعش کن گند کاریتو

و دعوامون شروع شد. 

بعد که مسئول اومد، طرف رو سرزنش کرد اونم لباشو غنچه میکرد و می‌گفت ظرف خودشه به من چه 

نگاهشون نمیکنم اما کم کم دارن رو مخم راه میرن

آره از این نظر شانس آوردم ولی وقتایی که بیرون اتاق کار دارم زهرمارم میشه. تازه یه باز از یکی از دخترا شنیدم که پشتم نشستن حرف زدن اما انگار هیچکس بهشون توجه نکرده و ضایع شدن::

منظورم از قضاوت اینکه حتما یه موضوعی هست که دعوا شده.

مشکل من دو تا ظرف نبود. مشکل اینکه نه تنها معذرت نخواست بلکه شکسته هارو داشت ول میکرد همینطوری می‌رفت اتاق خودش با اینکه خودش شکسته بود. منم آدمی نیستم که بزارم اینجوری حقممو بخورن.

لامصب بهش میگم تو شکستی حداقلش جمعش کن. میگه وا خب ظرف خودته حالا شکسته به من چه؟

میگم مگه تو دستت نخورد شکستن؟ پوزخند میزنه و میگه: آره...ولی این به معنای اینکه منم باید جمعش کنم ؟