بهتره تاپینگا قبلیو بخونید ... منو بدون رضایت قلبی خودم برده خونه باباش بعدم میخواست ببره خونه خالش ...من تو خودم بودم ناراحت....دلمم شام نمیخواست زورا بیرزور گفتن باید بخوری یکم خوردم سفره هم جمع کردم .بعد جلو خانوادش گفت اگه میخوای این نمایشارو بدی نریم خونه خالم ...گفتم چه نمایشی ...گفت تو داری به خانوادم بی احترامی میکنی که تو خودتی ...اوناهم اومدن پشتشو گرفتن گفتن تو داری به ما لی احترامی میکنی ...