احسنت به شما افرین هم تفکرتون عالی بوده و هم اراده ی قوی داشتین.
کلا زندگی زناشویی چالش زیاد داره
با حساسیت های غیرعادی و غر زدن هم سخت تر میشه
یک زن یا یک مرد با ازدواج نمی تونه کلا با خانواده های فامیل دوران مجردی اش قطع رابطه کنه
به هرحال با اونها رفت و امد داشتند گفتند خندیدند
باهم بزرگ شدند و رشد کردند
تا وقتی رفتارها خارج از محدوده شرع و عرف نباشه بهتره سکوت کنیم و البته حساس نباشیم چون این حساسیت روی تموم روابط و تصمیماتمون در کل سالهای ازدواجمون تاثیر می گذاره.
شوهرم حساس بود خیلی عذابم داد حالا که سکوت کرده من نمی تونم کامل فراموش کنم و خیلی وقت ها دوباره این حس بد کنترلگری و شکاکیت ایشون دوباره یادم میاد مثل امروز که با خوندن تاپیک همه چی تازه شد.
مثلا من نوه اول بودم و بقیه نوه ها به فاصله ۷وتا ده سال و ۱۵ سال و ۲۰ سال به دنیا آمدند من از اونها نگهداری کرده بودم و نوزادی و کودکیشون رو دیده بودم
بعد ازدواج یک شب خانه ی عمه ام بودم پسرعمه هام منو بزرگ. می دیدند و احترام گذاشتند در یک لحظه ی پذیرایی از پسرعمه ام خیلی جدی تشکر کردم و گفتم مثلا محمد جان متشکرم زحمت نکش
اومدیم خونه شوهرم تموم طول دوشهر و بعد توخونه و بعد تا چندسال میگفت چرا بهش گفتی جان؟
گفتم ۱۰ سال از من کوچکتره و بعد ما همیشه اینطور صدا زدیم اگر من یهو بیام رفتار دیگری کنم خیلی عجیب و مسخره است. و برای خودمون بد میشه (ما به شدت به حجاب و لمس مقیدیم و اهل شوخی با پسرعمه و... نیستیم)
یا شوهرم سالها عذابم داد و دعوا میکرد وفریاد و عصبانیت
چرا در دوران مجردی فلانی ازت خواستگاری کرده؟ میگفتم خوب دختر خوبی بودم مثل تو که امدی خواستگاری اون ها هم صحبت کردند اما دوست من که نبودند
مدام هر ماه یه مورد دیکر خواستگاری رو پیدا می کرد و تا چند روز دعوا می کرد در حالیکه دختر خاله و نزدیکان خودش کلا حجاب روسری نداشتند و باز بودند یکبار نشد من از شوخی و صحبت های طولانیشون غر بزنم.
اخرش من هم عصبی شدم بعد از دوسال گفتم هر شکی داری درسته من همونم که تو فکر میکنی ناراجتی طلاق بده...
بعد هم یکبار که با دخترخاله اش حرف زد مثل خودش رفتار کردم و اساسی غر زدم و محدودیت ایجاد کردم به خانواده اش شکایت کرد
گفتم به دلیل گیرهای الکی خودش منم میخوام از این به بعد مثل خودش رفتار کنم.
من دیکه خسته شده بودم متنفر بودم از این روان مریض بارها تا پای طلاق رفتیم الان خیلی خوبه مهربونه... اما یه قسمت از وجود من آسیب دیده واعتمادی بهش ندارم چون عذابم داد
کم غر بزنید مریضید برید دکتر