امشب نامزدیم بود انقد گریه کردم حالم بده

پیشنهاد میکنم همین اول کاری برو کتاب چرا مردان عاشق زنان زیرک میشوند رو بخون

شری آرگو

مترجم شادی اکبری

حتما بخون واقعا به دردت میخوره

از الان اینجوری کنی سر یه هفته نامزدت فرار کرده...

اسیر که نگرفتی...

سعی کن انقد با هم راحت باشید مثل دو تا دوست حرفاتون رو به هم بگید...

از الان بخواید به کوچکترین حرف و رفتار هم مشکوک بشید که نمیتونید زندگی کنید...حد و حدود روابط با دیگران رو برای همدیگه تعریف کنید و سعی کنید به همدیگه فضا بدید برای رشد...

هر کس در موردش اطلاعات داره لطفا راهنماییم کنه❤

پشت کنکوری ام

من سال فارغ التحصیلیم رو اشتباهی ثبت کردم به جای 1403 برام 1402 ثبت شده یعنی نمراتی که برای پارسال بوده برای سال قبلتر ثبت شده و تراز پایین تری بهم میده

و اینکه اصلا در مورد تایید سوابق یازدهم چیزی برام نیاورده و انگار 20 درصد یازدهم رو هم از دست دادم

سوابق رو تایید کردم و الان فقط گزینه چاپ رسید برام میاره

هیچ راهی برای ویرایش نیست؟ 

ببین منم اوایل با دختر عمه هاش گرم میگرفت حسادت میکردم، ولی الان سعی میکنم به رو خودم نیارم، هرچی ب رو بیاری بدتر میشن. خداروشکر دیر ب دیر میبینمشون

احسنت به شما افرین هم تفکرتون عالی بوده و هم اراده ی قوی داشتین. 

کلا زندگی زناشویی چالش زیاد داره 

 با حساسیت های غیرعادی و غر زدن هم سخت تر میشه 

یک زن یا یک مرد با ازدواج نمی تونه کلا با خانواده های فامیل دوران مجردی اش قطع رابطه کنه 

به هرحال با اونها رفت و امد داشتند گفتند خندیدند 

باهم بزرگ شدند و رشد کردند 

تا وقتی رفتارها خارج از محدوده شرع و عرف نباشه بهتره سکوت کنیم و البته حساس نباشیم چون این حساسیت روی تموم روابط و تصمیماتمون در کل سالهای ازدواجمون تاثیر می گذاره. 

شوهرم حساس بود خیلی عذابم داد حالا که سکوت کرده من نمی تونم کامل فراموش کنم و خیلی وقت ها دوباره این حس بد کنترلگری و شکاکیت ایشون دوباره یادم میاد مثل امروز که با خوندن تاپیک همه چی تازه شد. 

مثلا من نوه اول بودم و بقیه نوه ها به فاصله ۷وتا ده سال و ۱۵ سال و ۲۰ سال به دنیا آمدند من از اونها نگهداری کرده بودم و نوزادی و کودکیشون رو دیده بودم 

بعد ازدواج یک شب خانه ی عمه ام بودم پسرعمه هام منو بزرگ. می دیدند و احترام گذاشتند در یک لحظه ی پذیرایی از پسرعمه ام خیلی جدی تشکر کردم و گفتم مثلا محمد جان متشکرم زحمت نکش

اومدیم خونه شوهرم تموم طول دوشهر و بعد توخونه و بعد تا چندسال میگفت چرا بهش گفتی جان؟  

گفتم ۱۰ سال از من کوچکتره و بعد ما همیشه اینطور صدا زدیم اگر من یهو بیام رفتار دیگری کنم خیلی عجیب و مسخره است.  و برای خودمون بد میشه (ما به شدت به حجاب و لمس مقیدیم و اهل شوخی با پسرعمه و...  نیستیم) 

یا شوهرم سالها عذابم داد و دعوا میکرد وفریاد و عصبانیت 

چرا در دوران مجردی فلانی ازت خواستگاری کرده؟  میگفتم خوب دختر خوبی بودم مثل تو که امدی خواستگاری اون ها هم صحبت کردند اما دوست من که نبودند 

مدام هر ماه یه مورد دیکر خواستگاری رو پیدا می کرد و تا چند روز دعوا می کرد در حالیکه دختر خاله و نزدیکان خودش کلا حجاب روسری نداشتند و باز بودند یکبار نشد من از شوخی و صحبت های طولانیشون غر بزنم. 

اخرش من هم عصبی شدم بعد از دوسال گفتم هر شکی داری درسته من همونم که تو فکر میکنی ناراجتی طلاق بده... 

بعد هم یکبار که با دخترخاله اش حرف زد مثل خودش رفتار کردم و اساسی غر زدم و محدودیت ایجاد کردم به خانواده اش شکایت کرد 

گفتم به دلیل گیرهای الکی خودش منم میخوام از این به بعد مثل خودش رفتار کنم.  

من دیکه خسته شده بودم متنفر بودم از این روان مریض بارها تا پای طلاق رفتیم الان خیلی خوبه مهربونه...  اما یه قسمت از وجود من آسیب دیده واعتمادی بهش ندارم چون عذابم داد

کم غر بزنید مریضید برید دکتر

اووووووه باباچه حساسی

آره میتونم ولی خب یه مقدار خجالت میکشم نه خاطرتوون جمع هیچکس مثل من نیست 

از نزدیک ترین آدمای اطرافش مثل جارام ،یا یکی از خواهراش ، یا دخترای خواهر برادراش باهاش دعوا داشتم که بیشتر از سلام و خدا حافظی باشه حرفاشون فقط خودم 

باورت میشه حتی روی عمه ی خودم که شوهرم بخواد یکم خوش و بش کنه بدم میومد 

یا خواهر ۵ ساله ام🤐🤐🤐

تو مطب دکتر میرفتیم صندلیا از هم جداست ولی کنار همه نباید جوری مینشست که کنار خانمی بشینه 😔😔

حتی اپراتورهای خانمی که زنگ میزدن یا این زنگ میزد طفلکی با ترس و لرز حرف میزد و منم واقعا مشکل داشتم 

رو بازیگرای خانمی که تو تلویزیون پخش میشد هم از درون مشکل داشتم ولی دیگه خداییش اینو دیگه خودمم روم نمیشد چیزی بگم ولی عذاب میکشیدم 

بیشتر از اینکه شوهرم عذاب بکشه خودم داغون بودم همش شوهرمو زیر نظر داشتم همش بحث و احساس ناامنی ،کلافگیه  دائمی ، جایی تنهایی میبود همش فکرم درگیر بود ، خداروشکر سرکارشون همه آقا بودن وگرنه فکر کنم روانی میشدم 

باور کن به شوهرم التماس میکردم منو ببره روانشناس ولی راصی نبود طفلکی رو خیلی عذاب دادم و بعد ها هم همیشه ازش حلالیت خواستم 

خودم فکر میکنم من به دو دلیل اینطوری شدم وگرنه از اول عقد اینطوری نبودم میگفتیم میخندیدیم بدون مشکل و اضطراب و ...

یک تو خانواده ای بزرگ شدم که مادرم رو پدرم حساس بود و مدام شک داشت حتی مین الان هم این شک ها هست و تو وجود من بود

دو سنم کم بود و بعد یکی از جاریام مدام خاطرات دو نفرشون با شوهرمو تعریف میکرد هر اتفاقی که برای خودم و شوهرم تازه بود جاریم با خنده میومد میگفت عه ما با شوهرت قبلا این کار کردیم و ... آدم بد ذاتی هم نبود ولی نمیدونم چرا این کار رو میکرد مثلا تو یه استکان با شوهرم شوخی کردیم چای خوردیم گفت عه ما قبلا مثلا با آقا محسن اینطوری خوردیم و...

خلاصه حساسیتم به جاری شروع شد و به یکی از دختر عمه هام رسید و کم کم پخش شد و به پشه های مونثم می رسید دیگه 🫠😖😖😓😓

اخی عزیزم

اره شما دیگه خیلی حساس بودی

حساسیت خوبه و به طرف مقابل احساس مهم بودن میده اما به اندازش

خوشحالم که الان دیگه خوب شدی🥰😇

ریدی ب بهترین شب زندگیتون ک😐

ببین کلا بعد از عقد آدم یکم دودل میشه و استرسی 

یه بغضم همیشه میاد گوشه قلب ادم طبیعیه حالا تو فک کردی برا دخترخالشه 

ولی از الانم بدون شوهرت اسیر تو نیست ،قراره بره تو جامعه 

جامعه پر زن مردو دختر پسره این ارتباطات طبیعیه 

ب نظرم نامزدیو به هم بزن و تا خودتو درست نکردی یکیو بدبخت نکن 

😒😒😒😒

دیگهههههه خیلی حساسی

ولا شوهرم با دخترای متاهل و مجرد فامیلش دست میدن و بگو بخند می‌کنند به یه ورم هم حساب نمیکنم

چع حساسی 

ممنونم بله موافقم واقعا و حتما خیلی عذاب کشیدید البته این قضیه برای شما بدتره چون اساسا ما خانما مثل برگ گل حساسیم و باید ازش مراقبت باشه اگه کسی عذابمون بده تا مدت ها اثرش رومون باقی میمونه و سخت فراموش میشه 

چه برسه به شما که دو سال از نزدیک ترین آدم به خودتون عذاب کشیدید و فراموش کردن سخت تره ولی شما هم فراموش کنین سعی کنین خودتون رو با همه چیز وفق بدین برای ارامش روانتون الان که دیگه خداروشکر شوهرتونم خوب شده شمام بزرگی کنین و خودتون به گذر زمان بسپرید هر چند سخته واقعا 

منم واقعا الان از عذاب وجدان عذاب میکشم

ممنونم دوست مهربون انشاالله همگیمون بتونیم امنیت روحی و روانی خوبی داشته باشیم و باهم دیگه مسالمت آمیز ادامه بدیم 

همه با خاله ها و دخترخاله هاشون به خاطر رفت و آمد زیاد بینشون راحت هستند 

ایشون قبل شما با دخترخالشون بوده اگه از ایشون خوشش می اومد تا الان ازدواج کردن 

این مسخره بازی ها چیه در میارین

عروسی پسرخاله از منم کوچیک تره من یا دخترخاله هام میرقصیدیم چپ چپ نگاه می‌کرد عروس خانم ،حالمو بهم زد تو عروسی

والا میخواد هندونه نخرن🤣🤣🤣اینو بخورن