روم نمیشه بگم واقعا خجالت میکشم خودم همون موقع ها هم میدونستم از لحاظ روانی مریضم
ولی در همین حد بگم که رو هر جنس مخالفش مشکل داشتم با همه ی خانوما ی دور و برش باید فقط سلام و خداحافظ میکرد
حتی اگه کسی میخواست باهاش حرف بزنه من بعدا دعواشو با شوهرم داشتم
حتی این منشی های خانم یا از اون خانم هایی که زنگ میزنن برای سیم کارت یا شامپو تبلیغ یا هر چی تلفنی زنگ میزدن من عذاب میکشیدم
اصلا رو پشه مونث مشکل داشتم
رو بازیگرایه زن و ... خودم میدونم اصلا حاد بود وضعیتم
جالبه اوایلش مشکل نداشتم کم کم اینطوری شدم جاریم هر خاطره ی دو نفره با شوهرمو تعریف میکرد منم سنم کم بود حساس شدم و این حساسیت هی وخیم شد و وخیم شد تا وقتی که بالاخره سررسید و لبریز شد
البته نمیگم حق داشتم مشکلات زمینه ای هم داشتم مثل حساسیتای بی دلیل مامانم به بابام
خوش و بشایه بابام با بعضی خانوما البته مشکل مامانم بود و بابام واقعا فقط مردم دار بود حالا شاید چون اون رفتار و خیلی با مامانم نداشت مامانم حساس بود و منم حساسیت و یاد گرفتم و با اولین تحریک سرباز کرد حساسیتم و کم کم همه ی وجودمو گرفت
خدا منو ببخشه به خاطر اون دو سال خیلی شوهرمو عذاب دادم خیلی بعدا ازش حلالیت خواستم و البته خوب شدن هر دو تامونم سخت بود
خیلی سخت من بعصی وقتا از راه خارج میشدم شوهرم حس امنیت نداشت و ...