یه همکار دارم که حس میکنم اگه من چراغ سبز نشون بدم اون پا پیش میذاره
سر کار خیلی کمکم میکنه و بدون اینکه بخوام خیلی کارهامو انجام میده، خودمم معذب میشم حتی بقیه هم گاهی به شوخی متلک میندازن که اِ فلانی برای تو فلان کارها رو انجام میده ولی به ما یه تعارفم نمیکنه!
تازگیا گاهی منو "عزیزم" خطاب میکنه، البته نه جلوی بقیه و گفتنش جوری نیست که حس بدی داشته باشه
بخاطر فوت یه نفر من خیلی شوکه و داغون شدم و البته به نظر خودم ناراحتیمو بروز نمیدادم و به کسی هم نگفتم
ولی اون متوجه حالم شد و چند روز بعدش گفت بالاخره حالت خوب شد؟
منم انکااار که نه من چیزیم نبود و خوب بودم
گفت نه خیلی گرفته و پکر بودی، خودت متوجه نمیشدی، ما که از بیرون میدیدیمت مشخص بود
وقتی هست احساس امنیت دارم، از اینکه مهربونه و باهوشه و حواسش به همه چی هست خوشم میاد، قیافهاشم خوبه نسبتا ولی من هیچ حس خاصی بهش ندارم...
در واقع انقدر آدم خوبیه که هی میخوام خودمو قانع کنم که یه حسی بهش داشته باشم
ولی هیچ حسی نیست، انگار که خالیام، انگار که هیچ هورمونی توی بدنم وجود نداره
اگه همکارم نبود میگفتم چند بار باهاش قرار بذارم ببینم این حس به وجود میاد یا نه ولی چون همکارمه و هر روز دارم میبینمش نمیتونم به راحتی یه رابطه رو شروع و تموم کنم
نمیدونم باید چیکار کنم