خانواده شوهرمن بیشتراز دهتا بچه دارن نزدیک چهارپنجتاشونم حاملن یکی ازخواهرشوهرامم که بچش دوماه ازپسرمن کوچیکتر اوایل من واسه پسرم غذا میبردم خب زیادتردریت میکردم خودم تعارف میکرد که اونم به بچش بده بعد انگارشده وظیفه الان هرچی ببرم خواهرشوهرم خودش میادمیگه واسه پسرمنم بریز یه ایرادم میگیره که چراشفتس خب بچه بی دندون بایدبرنح شفته بخوره بازدفعه بعدمیگه امشب خونه مادرشوهرم یه مراسمی بود که اونجاخرماهم بود ولی پسرمن اینقدبدغذاس میوه وایناکه کلا نمیخوره من خرماازخونه براش بردم چون ازون یکم میخوره داشتم یدونه بهش میدادم دخترخواهرشوهرم اومدکنارپسرم بعدعروس اون یکی خواهرشوهرمم گفت وای خب به اونم بده توداری به بچه خودت میدی اونم آب دهنشوقورت میده من جاخوردم چون اصلا حواسم نبود بعد به اون یکی خواعرشوهرم تعارف کردم که به بچه هاش بده ازش اون به خواهرش که باردارهم میگه بردار اون برداشت میگه فلانی که حتماخودش دلش خاست باردارمن واقعا عصابم خوردشددیگه اخه اونجا که خرما بود من اون چنتاخرماکه واسه پسرخودم بردمو بایدبه چن نفردیگه تعارف میکردم دیگه حرف اونو به روی خودم نیاوردم چون دوسه تاباردار دیگه ودهتابچه دیگم بود یعنی کارم بدبود؟
من عذای پسرمو همیشه تو خونه میدم جایی نمیبرم منم داستانای خودمو دارم بهتره جایی نبری غذاشو
کار شما از ریشه اشتباهه
تو جمع های خانوادگی چرا برای بچتون غذا و خوراکی میبرین؟
تبدیل به وظیفه شده؟ بچن خب دلشون میخواد واقعنم وظیفه انسانیتونه
حالا خرما و موز و این مدلا رو اونجا نبر یه وقت تعداد نفرات زیاده کم میاد بیسکوییت هم ببر
نمیدونم شاید منم اگه جاتون بودم حس سو استفاده بهم دست میداد
ولی بیا اونطوری بهش نگاه کن که حالا فردا سرم فداسر بچه ها یه خوراکی هست تعارف میکنم به همه
نهایتا هفته ای یه بار ببینید همو
اونم حالا هر چی بردی یه تعارف بکن و کسی م ایراد گرفت بگو هماهنگ با سلیقه بچه م درست کردم
عزیزم شکم پرستی بقیه وظیفه من نیست شوهرمن کشک خرید براخونه خواهرشوهرمم میدونست ازکجا خریده پولدنیم کیلوکشکم داشت که خودش بخره ولی پیغام دادبه مادرشوهرم که من دیدم هوس کردم براش فرستادم ولی حرصم گرفت که خودش نمیتونست بخره
من به پسرم شیرخشکم میدم بچه های شیش ساله اونا بیان اونم هوس کنن بخورن