بچه ها یکی از اهالی محل پیشنهاد داد ماکه هممون مشکل داریم قرعه کشی راه بندازیم بدون برگشت پول
قرضای هممون زیاد بود طوریکه با ده تومن کارمون راه نمیافتاد قرار شد بیست نفریم هرکی چهار تا باخودش بیاره عضو بشن نفری ده تومن بزاریم
خلاصه شدیم ۹۹ نفر دقیقه آخر صاحب خونه هممون اومد گفت منم هستم ده تومن چیزی نیست که
یک ملیاردواومدیم قرعه کشی کردیم من و دوستم
حدش بزنین آخر اسم کی دراومد همون صاخب خونه
حالا همه ما بی خونه ایم و پول اجارع امونمومده
صاحب خونمون بابا بازاری با خونخ ویلایی
بچه هاشم کوچیک تازه به دنیا اومده و کم سن وسال
حقیقتا تواون جمع کلی آدم قرض دار مستاجر آدمدم بخت بود حتی یکی مریض یود با شوهر ازکار افتادع
حکمت خدا موندم چرا اون برد
تهشم گفت پولومیخواد خرج کنه کافه بزنه
توش مشغول باشن با شوهرش