تروخدا یچیز بگید شب چله ای ازین حالت درام
دقیقا تو کوچمون یه لحظه حواسم رقت به تابلو ورود ممنوع
زدم به یه سمند پارک شده
زنگ شپر ک اندازه یه بند انگشت رفت
دوتا خطم به بالای سپر رو بدنه افتاد
زدنم فقط حماقت بود
دلم داره ازین میسوزه ک حماقتی زدم
شوهرم چیزی نگفت اما خودم نشستم دارم زار میزنم
از احمق بازیم میسوزم
تروخدا یچیزی بگید دلم اروم شه